کد مطلب:315214 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

غزل دیگری از قمر بنی هاشم بخوان
جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ حبیب سلمانی آرانی از پدرش حاج محمد سلمانی آرانی، پدر شهید مهدی آرانی نقل می كند كه می گوید:

بعد از سال 1331 شمسی با عده ای از هم محلی ها به سفر عتبات عالیات رفتیم. پس از زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیهماالسلام به كربلای معلا عازم شدیم، در بین راه آب رادیات ماشین تمام شد، چون آبی به همراه نداشتیم و حیران و سرگردان ماندیم.

راننده ی ماشین گفت: در این مناطق و صحرا آب یافت نمی شود. خدا فرجی برساند.

من ذكر توسلی به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نمودم و زبان حال حضرت سكینه سلام الله علیها را خواندم و مسافران گریه كردند و اشك ریختند.

پس از آن من با یكی دو نفر از مردان به جستجوی آب رفتیم، مقداری كه از ماشین دور شدیم، به چشمه آبی برخورد كردیم. خیلی شاد و خوشحال شدیم.



[ صفحه 443]



ظرفها را از آب پر كرده و به سمت ماشین آمدیم. در ماشین را باز كردیم، راننده سرش را روی فرمان ماشین گذاشته بود و چرت می زد، متوجه آمدن ما نشد.

وقتی در دست ما ظروف پر از آب را دید، خیلی تعجب كرد، و مبهوت ماند، سپس گفت: آب را از كجا آوردی؟

گفتم: از همین نزدیكی ها، اگر باور نداری بیا تا به شما نشان دهم.

راننده، آب را در داخل رادیات موتور ریخت و ماشین روشن شد در حالی كه اشك در چشمان او حلقه زده بود. وقتی حركت كرد گفت: چاوش! یك غزل دیگر درباره ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بخوان.

پس از آنكه خواندم، ماشین را خاموش كرد، رو به مسافران كرد و گفت: زوار محترم! اگر نمی بود این توسل شماها و كرامت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در این منطقه اصلا چشمه یافت نمی شود، اگر باور ندارید و شك دارید همین الآن سر ماشین را برمی گردانم بگردید اگر توانستید آبی پیدا كنید.